عاشقم باش پارت ۱۵
دیانا : بچه ها
ارسلان: جونم
دیانا : من باردارم
عسل: خوشبحالت
نیکا: به سلامتی
ارسلان: آخجون ولی من 1 ماه میخوام برم فرانسه برای شرکت
دیانا: کی میخوای بری
ارسلان: الان
دیانا: ولی ارسلان من نمیتونم بدون تو 1 ثانیه باشم 1ماههه
ارسلان: مجبورم
دیانا: اگر اینجوری زندگیمون درست میشه باش .... ارسلان رفت
20 روز گذشت
دیانا: یکی بهم زنگ زد جواب دادم یه دختر بود .... سلام جانم
دختر : من رومینام عشق ارسلان
دیانا: البته عشق سابقش
رومینا: نه عزیزم ارسلان الان پیش من هرشب مشروب لب بازی اینجوری چیزا
دیانا: خفشو
رومینا: باشه من خفه میشم ولی ارسلان عاشق منه
دیانا: گوشی قطع کرد منم به سرم زد بچه رو سقط کنم وقت گرفتم رفتم استرس داشتم انجام شد اومدم بیرون همش حرف های دختر تو فکرم بود به بچه ای که آرزو شو داشتم اونم رفت یاد حرفی افتادم که به ارسلان زدم همه از پیشم میرن حتی خودشم رفت بچم رفت رفتم خونه ساعت 2 بود صدای در اومد دیدم ارسلان
ارسلان: سلام دورت بگردم
دیانا : جوابش ندادم رفتم روی مبل نشستم فیلم دیدم
ارسلان: عشقم چیزی شده
دیانا: یهو عصبی شدم .... آره چیزی شده فقط بعضیا یاد عشقشون افتادن
ارسلان: منظورت نمیفهمم
دیانا : ببخشید که من یاد رومینا خانوم افتادم ببخشید که من رفتم فرانسه به خاطر شرکت نرفتم به خاطر عشق خودم رفتم که بشینم کوفت زهرماری بخورم بشینم لب عشقم بوس کنم واقعا واسه خودم متاسفم که به تو اعتماد کردم
ارسلان: چی میگی
دیانا : گند کاری بیشتری بگم
ارسلان: بچمون چطوره
دیانا: قبرستون
ارسلان: درست صحبت کن
دیانا : بزار کتابی بگم بچه رو سقط کردم
ارسلان: شوخی میکنی
دیانا: چرا شوخی کنم به قیافم می خوره
ارسلان: .....
ارسلان: جونم
دیانا : من باردارم
عسل: خوشبحالت
نیکا: به سلامتی
ارسلان: آخجون ولی من 1 ماه میخوام برم فرانسه برای شرکت
دیانا: کی میخوای بری
ارسلان: الان
دیانا: ولی ارسلان من نمیتونم بدون تو 1 ثانیه باشم 1ماههه
ارسلان: مجبورم
دیانا: اگر اینجوری زندگیمون درست میشه باش .... ارسلان رفت
20 روز گذشت
دیانا: یکی بهم زنگ زد جواب دادم یه دختر بود .... سلام جانم
دختر : من رومینام عشق ارسلان
دیانا: البته عشق سابقش
رومینا: نه عزیزم ارسلان الان پیش من هرشب مشروب لب بازی اینجوری چیزا
دیانا: خفشو
رومینا: باشه من خفه میشم ولی ارسلان عاشق منه
دیانا: گوشی قطع کرد منم به سرم زد بچه رو سقط کنم وقت گرفتم رفتم استرس داشتم انجام شد اومدم بیرون همش حرف های دختر تو فکرم بود به بچه ای که آرزو شو داشتم اونم رفت یاد حرفی افتادم که به ارسلان زدم همه از پیشم میرن حتی خودشم رفت بچم رفت رفتم خونه ساعت 2 بود صدای در اومد دیدم ارسلان
ارسلان: سلام دورت بگردم
دیانا : جوابش ندادم رفتم روی مبل نشستم فیلم دیدم
ارسلان: عشقم چیزی شده
دیانا: یهو عصبی شدم .... آره چیزی شده فقط بعضیا یاد عشقشون افتادن
ارسلان: منظورت نمیفهمم
دیانا : ببخشید که من یاد رومینا خانوم افتادم ببخشید که من رفتم فرانسه به خاطر شرکت نرفتم به خاطر عشق خودم رفتم که بشینم کوفت زهرماری بخورم بشینم لب عشقم بوس کنم واقعا واسه خودم متاسفم که به تو اعتماد کردم
ارسلان: چی میگی
دیانا : گند کاری بیشتری بگم
ارسلان: بچمون چطوره
دیانا: قبرستون
ارسلان: درست صحبت کن
دیانا : بزار کتابی بگم بچه رو سقط کردم
ارسلان: شوخی میکنی
دیانا: چرا شوخی کنم به قیافم می خوره
ارسلان: .....
- ۱.۹k
- ۰۹ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط